ایلیاایلیا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

ایلیا؛شاهزاده آریایی

شکر خدارا

 

شکر خدارا که ایلیا را به پدرومادرش هدیه داد وبرگه جدیدی از زندگی آنها را ورق زد تا باز اونا بگن خداوند , خدای من است.بله؛ ایلیا یعنی خداوند خدای من است  وبه عنوان واژه ای یونانی وعبری  در فرهنگ مسیحی ویهودی , تداعی کننده نام امام علی(ع) می باشد.

بنابراین با یاری  پروردگار روز نوشتهای زندگی ایلیا کوچولو , برای اقوام ودوستدارانش  در این مجال , میسر خواهدبود.

 

 

        

 

 

 


 

خانواده کوچیک و پرمهرمون

سلام گل پسر هر چقدر سعی میکنم زود به زود بیام برات مطلب بنویسم نشده🙄خیلی دوست دارم زودتر بیام برات بنویسم که خاطرات قشنگتو اینجا ثبت کنم 😊فعلا این بمونه تا بتونم زودتر بیام 😁الانم که دی ماهه و ارزیابی های ماهانت شروع شده به امید موفقیتت در تمام مراحل زندگیت گل من🙏
18 دی 1400

پاییز دلپذیر و ماه مهرش

کلاس اول؛کلاس دوم... یکی یکی بالا میروی و می اموزی از این مهر یکی یکی مهرها را پشت سر میگذاری  یکی یکی کلمه ها را می بوسی و یکی یکی در جمله ها نفس میکشی صدای کلمات در گوش ماست؛کلماتی که بهار می شود از شکوفه های خود همه جا را عطراگین می سازد و بدانید که در اموختن هیچ گاه سکوی اخری وجود ندارد پسر عزیزم اغاز سال تحصیلی بر شما مبارک سلام عزیز دلم یک مهر ماه دیگه و یک سال تحصیلی دیگه (البته بازم مجازی به خاطر کرونا😖)امیدوارم سال بعد حضوری بشه🙏 . همیشه شروع پاییز یه جور دیگست شب ها و روزاش ؛اب و هواش؛شور و شوق مدرسه رفتن و باز شدن مدارس ؛شب نشینیاش -کافه رفتناش کلا همه چیزش یه جور دیگس:)      &...
3 مهر 1400

غیبت کبری هاها

سلام عشق دلم بعد یه غیبت طولانی دوباره برگشتیم اینجا😊و فکر میکنم وبلاگ رو برای نوشتن به جاهای دیگه ترجیح میدم پس دوباره اینجاییم برای ثبت خاطراتمون 😍 الهی به امید تو  با یه عکس از تولد هفت سالگیت شروع میکنیم و بعد عکسای قدیمیتم اپلود میکنم🤗 ۱۶‍‍‍.۳.۱۴۰۰ ...
27 تير 1400

بدون عنوان

سلام گل مامان بعد از یه مدت طولانی برگشتم ماشاا... هر روز که میگزره اقاتر و بزرگتر میشی ایلیاجونم و همراه بزرگترشدنت خودتو بیشتر تو دل مامان و بابا جا میکنی.عزیزم روز تولدتم به خاطر دور بودن از خانواده هامون تنهایی که نه با خاله مریم و عمو مهران گذروندیم و خیلی خوش گذشت.عکسشم بعدن میزارم   26خرداد هم شیدا دختر خاله مریم به دنیا اومد قربونت برم که وقتی شیدا رو بقل میکنم گریه میکنی که تورو بقلت کنم پسر شیطون من.   سینه خیز میکنی و وقتی ما نماز میخونیم میای و مهرو برمیداری و بوس میکنی دوباره میزاری سرجاش.جدیدا هم اگه کاری که میخوای انجام ندیم هم جیغ میزنی و تا کارتو انجام ندی اروم نمیشی.     چند وقت پ...
12 شهريور 1394

بدون عنوان

سلام عزیز مامان 2/24 راهی مشهد شدیم و شب که رسیدیم خونه پیش مامان بزرگ و عموها.شب که رسیدیم همش بیتابی کردی و یه تایم کوتاه میخوابیدی باز بیدار میشدی و گریه میکردی ،اروم نمیشدی و ما فکرمی کردیم دلت درد میکنه گل مامان.صبح حالت بهتر شد . ظهر با عمه هات رفتیم فردوسی و روز بزرگداشت این شاعر نامدار بود     بعد از بازدید از موزه ،برگشتیم جای ماشین و بساط ناهار رو اماده کردیم.بعد از ناهار هم برگشتیم خونه. شب دوباره شما حالت خوب نبود و همش گریه کردی.یکم میخوابیدی باز بیدار میشدی و گریه میکردی.صبح حالت بهترشد و بعد از ناهار راه افتادیم سمت نیشابور خونه مامان جون ،پیش خاله فاطمه و دایی مهزیار. باز شب شد و بیخوا...
28 ارديبهشت 1394

11ماهگی پسرگلی مامان

یک ماه دیگه بیشتر تا 1سالگیت نمونده و روزها و ماهها در نظرم مثل برق و باد میگزره.الان دیگه کلی شیطون شدی ،وقتی تو روروئکت میزارم تند تند راه میری و وقتی خودتو لوس میکنی موش کوچولوی مامان میشی عزیزم .تازگیا هم وقتی خودتو روی شکم میندازی انگار داری شنا میری من و بابایی عاشقتیم ...
28 ارديبهشت 1394

اولین مسافرت 1روزه ایلیا جونم

سلام عزیز مامان صبح روز جمعه (94/2/11) وسایلمونو جمع کردیم و راه افتادیم به سوی جنگل گلستان و بعد از 190 کیلومتر رانندگی به ابشار لوه در 10 کیلومتری مینو دشت رسیدیم.جای سرسبز و قشنگی بود.وقتی رسیدیم اول صبحونه خوردیم بعد رفتیم جای ابشار. ابشار قشنگی بود بعد برگشتیم جای ماشین  و وسایلمونو برداشتیم و رفتیم جا پیدا کردیم و ناهار و حاضر کردیم ،خوردیم.بعد تو لالا کردی و من و بابایی یکم دور و بر راه رفتیم و اومدیم پیشت بعد ساعتای 4هم وسایلمونو جمع کردیم به سمت خونه راه افتادیم. تو مسیر برگشت هم از ترکمنا خرید کردیم ...
28 ارديبهشت 1394

ده ماهگی ایلیا ی شیطون بلا

سلام عزیزم ده ماهگیت مبارک ببخشید که دیر به دیر  وبلاگتو به روز میکنم.عزیزم هر روز که میگذره اقاتر میشی خوشگل مامان و خودتو بیشتر تو دل مامان و بابا جا میکنی .من و بابایی عاشقتیم عزیزم. روزایی که میرم کلاس هم پسرخوبی هستی و پیش خاله مریم(دوست مامان)میمونی و اذیت نمیکنی.امیدوارم زودتر درسم تموم شه و زمان بیشتری رو با شما بگذرونم.
27 فروردين 1394